دلتنگی ساعت و لحظه سرش نمی شود جان دلم هر روز برای من تمام
آن لحظآتی که از تو بی خبرم تمام آن لحظاتی که حالم را نمی پرسی
تقویم روی میز م هر روز را نشانم می دهد که تو نیستی کنارم همین
دیشب امروز صبح همین حالا که تصویر چشمانت رهایم نمی کند مغرور
اگر نبودی می ماندی کنارم می گفتی که کودک دلتنگ ابروهایت نوازش
انگشتانم را می خواهد و دختری تاب گونه هایت بوسه هایت را طلب
می کند
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|